×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

داستان واقعی

 دریا :شبنم میگم این مدل مو بهم میاد؟وای دخی خاله عجب عروسکی شدی  دریا:گم شو بابا مسخره ،شبنم:به خدا جدی میگم  ،دریا:خوبه خوبه بریم بیرون

شبنم بریم تو این خیابونه ببینم کیف میبینم

شبنم:وای بریم اینجا هرچی بچه پولدارو باحاله میاد ببینم میتونی حالا که خوب شدی یکیو مخ کنی یا نه... دریا:با خنده وتی خل و چل بیا بریم بینم 

پسر :چه دختر نازی اووف بیا برسونمت

بعدی هی بعدی 

شبنم:خاک تو سرت بیا با یکی‌دوست شو دیگه بری تو مغازه امروز کشتمت یعنی

دریا:ولم کن بابا کار دارم

شبنم:اوف چه ماشینایی چه پسرایی 

کلی گیر دادن به دریا تا اینکه یه سمند از بین اون همه ماشین مدل بالا اومد جلو پاش ترمز کرد راننده سن بالا بود سمت شاگرد یه پسر خوش قیافه چشم ابرو مشکی که دل هر دختری میبرد...

پسر سمت شاگرد:ببین بیا شماره منو بگیر تو روخدا

دریا:نه نمیخوام

شبنم:در گوشی غلط کردی که نمیخوای ببین چقدر خوشگله بگیر بگیر

دریا:نه نمیخوام بیا از این کوچه بریم دیگه نمیخوام تو این خیابون باشم 

همین طور که از داخل کوچه رفتن یه هو همون ماشین جلو پاشون با سرعت ترمز کرد راننده با قیافه عصبانی رو به دریا گفت بهت میگم شماره رو بزن ااه

دریا:وای ترسیدم 

ی هو همه زدن زیر خنده خلاصه انقدر اصرار که اخر سر خوید شبنم شماره دریارو داد به پسر

اسم پسر مهرداد بود بعد از اینکه شماره رو گرفت سریع به دریا زنگ زد ببینه درست که گوشیه دریا زنگ خورد خندید گفت برسونمتون که دریا گفت اه برو دیگه اونام رفتن 

دریا:واسه جی شمارمو دادی چرا اخه

(شبنم:ههه دوست داشتم( باشیطنت

خلاصه اونشب گذشت تا اینکه فردا شد..‌

جمعه 25 آبان 1397 - 12:29:43 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


توجه


داستان واقعی


یک داستان واقعی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

13239 بازدید

26 بازدید امروز

51 بازدید دیروز

280 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements